محل تبلیغات شما

سلام

روز بخیر

ده روز پیش پسرعموشهریار و خانمش و پسرکوچولوشون بعد از یکی دوسالی از کانادا برای دیدن اقوام به تهران آمدند . جمعه پروین جون به مناسبت آمدن آنها همه را دعوت کرده بود. سه شنبه هم  برادرش یعنی اون یکی پسر عموشهریار همه را دعوت کرده بود. منم که حالم بهتر شده بود آنها را برای جمعه شب (20 مهر) دعوت کردم. ولی سه شنبه آخر شب که از میهمانی برگشتیم حالم وحشتناک بد شد. آخه داروهای دکتر یه روز بود که تموم شده بودو میخواستم پنج شنبه برم پیشش که ببینم چکار کنیم. خلاصه خیلی حالم بد شد به قدری که چهارشنبه نتونستم برم سرکار. شب هم سر یه موضوع الکی با هومن بحثمون شد و گفتم فردا خودم می رم دکتر و حق نداره باهام بیاد!!! سولماز خیلی پادرمیانی کرد و ازم خواست که با هومن صبح برم دکتر و .  پنج شنبه صبح بعد از کلی صحبت هومن و .  با هم رفتیم دکتر. دکتر گفت که نباید دردم اینقدر زیاد باشه و تا قرص ها قطع شده اینطوری شده و ناراحت شد. گفت ما توی معده ی تو را هم ندیدیم و اینکه فعلا باید یه اسکن از شکمت ببینم چون ما توی روده را دیدیم بیرونش را ندیدیم شاید چیزی از بیرون به روده ات چسبیده باشه. و خلاصه یه سری داروهای جدید نوشت و یه سی تی اسکن هم برای دوم آبان برای تاریخ زد که اگر تا آن زمان تا 80 درصد خوب نشده بودم برم انجام بدم. توکل به خدا.

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها