محل تبلیغات شما

سلام

من بابت دلخوری هایی که از همسرم داشتم خیلی ازش دور شده بودم به قدری که واقعا یادآوری بی مهری هاش دلم را می آزرد فقط با خاطرات خوبش که مدام در ذهنم یادآوری می کردم کنارش بودم و عشقی که همیشه نسبت بهش داشته و دارم. 

دو هفته پیش اتفاق بدی افتادکه خدا راشکر بخیر گذشت. و اون اتفاق باعث شد که من هومن را قلبا ببخشم و سعی کنم به این رخدادهایی که این اواخر پیش آمد فکر نکنم. دوهفته پیش تازه سرکارم رسیده بودم که هومن بهم زنگ زد و گفت برو خونه و دفترچه بیمه ام را بیار من را دارن می برن بیمارستان، من شوکه شدم و با صدای لرزان گفتم چی شده؟ گفت پهلوی چپم شدیدا درد گرفته به قدری که نمی تونم بایستم و حتی ت بخورم. من اسنپ گرفتم و سریع رفتم خونه و دفترچه بیمه اش را برداشتم و رفتم بیمارستان. تمام طول راه را گریه کردم، تمام 12 سال زندگیمون جلوی چشمانم رژه می رفت مخصوصا روزهای آشنایی و روزهایی که با سختی این زندگی را ساختیم و کنار هم چه لحظاتی را داشتیم و . به بیمارستان رفتم همکارش کنارش بود. آنقدر درد داشت که برایش مرفین تجویز کردند و تزریق. بعد از سونوگرافی مشخص شد که سنگ کلیه داره و وارد مثانه شده حدود 3/5 میلی متر. کم کم خداراشکر حالش بهتر شد و اسنپ گرفتیم و برگشتیم خونه. هومن روز قبل به درخواست من که نذر سربد کرده بودم دوتا بلبل خرما گرفته بود و آزاد کرده بود، فکر کنم دعای اونا بود که خداراشکر سنگ را رد کرد البته الان هم یه مقدار درد داره که تحت درمانه. 

این شوک بد باعث شد من به زندگیم برگردم و کدورتی که جلوی چشمانم را گرفته بود را دور بریزم. من عاشق هومن هستم کسی که از روز اول که دیدمش به دلم نشست و به خاطرش زندگی کردم و گذشت کردم و عاشقی . آنقدر آن روز بهش توجه کردم که تاثیر فراوانی هم روی او گذاشت و روحیه اش خیلی بهتر شد. بعدها با هم خیلی صحبت کردیم او بارها و بارها قسم خورد که به خاطر حرف مادر سولماز کاری را انجام نداده و در آخرین قسمش ، قسم مادر خدابیامرزش را خورد که من توانستم باور کنم. حالم خداراشکر بهتره. 

بازم ممنون بابت دلگرمی ها و راهنمایی ها و دلسوزیهاتون. 

عاشقتونم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها